امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 33 سال و 3 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

امیرعلی نفس مامانو بابایی

تولد تولد تولدت مبارک

سلام نی نی نازم امروز روز تولد بابایی بود چون مصادف شده با وفات امام جعفر صادق (ع) ما دیشب مهمونی گرفتیم و کلی به تو شکمو خوش گذشت یعنی ولت میکردیم کیک بابایی رو درسته قورت میدادی فدات بشم که انقدر با حسرت به کیک نگا میکردی آخه فدات شم تو که نمیتونی بخوری نفسم بزرگ شدی انقدر میخوری که،پارسال همین روز تو تو دل مامانی بودیا نفسم امسالم اومدی بغل مامانو بابایی قربونت برم عشقم نمیخوای به بابایی تبریک بگی؟من از طرف تو تبریک میگم به بابهیی ایشالا سال بعدم که تونستی حرف بزنی خودت با اون زبون شیرینت به بابایی تبریک میگی.... از طرف امیرعلی پسر بابا : بابا جونم تولدت مبارک ، خیلی دوست د...
31 مرداد 1393

5 ماهگی عشقم

امروز نفس مامان 5ماهه شد 5 ماهه شدی و اما شیطونو بلا هم شدی چقدر زود 5 ماه گذشت،چقدر زود بزرگ شدی نفسی 5ماههگیت مبارک عشقم   ...
22 مرداد 1393

دل نوشته های من برای پسرم

............... ٭ §٭ §٭§٭ .......... ٭ §٭ .............٭ §٭ .........٭ §٭ ................ ٭ §٭ ...................٭ §٭ §٭ §٭ ....... ٭ §٭.......................٭ §٭.......... ٭ §٭ .............٭ §٭ ....... ٭ §٭..........................٭ §٭ .... ٭ §٭ ...................٭ §٭ ....... ٭ §٭ ..........................٭ §٭٭ §٭ .........................٭ §٭ ........ ٭ §٭..............................٭ §٭ ..............................٭ §٭ ......... ٭ §٭ ....
20 مرداد 1393

سلطان کوچولو

سلام سلطان کوچولوی من خیلی شیطون شدیا تازگیا،بذار یکم از شیطنتای این روزات  بگم که با اونا خودتو تو دل همه جا کردی خوش اخلاق من،صبح زود که از خواب پا میشی شروع میمنی به سرو صدا کردن انقدر بلند بلند با خودت نجوا میکنی که همه رو از خواب بیدار میکنی وقتی هم که من خوابم غلت میزنی میای نزدیک من یا لباسمو میکشی یا دستو میذنی به صورتم که بیدار شم چشامو که باز میکنم و بهت لبخند میزنم چنان ذوقی میکنی که،ما طبقه 2 مجتمع هستیم دیشب پسر طبقه 5 بابایی رو تو پارکینک دیده گفته پسرتون خیلی با نمکه صداش که میاد بالا دلم میخواد بیام درتونو بزنمو باهاش بازی کنم قربونت برم که همه رو عاشق خودت کردی،زن عموهات تا زنگ میزنن ترو میپرسنو میگن دلمون برا کو...
16 مرداد 1393

م

امیرعلی یه مدتی هست که بدجور گوشش درد میکنه هی دستشو میبره گوششو میکشه و دستشم میماله به بینیشو یا نمیتونه بخوابه یا هم از خواب بیدار میشه از شدت درد، تا اینکه امروز بردیمش دکتر البته من میترسیدم که عفونت کرده باشه  ولی خدارو شکر چیزه مهمی نبود آقای دکتر اول قدو وزنشو اندازه  کرد قدشو جندبار اندازه گرفت باورش نمیشد که قد امیرعلی تو 4ونیم ماهگی 70 باشه میگفت باید تو 9ماهگی قدش 70باشه پسر قد بلند من قربونش برم کشیده به باباییش دا آخه باباشم ماشالا قدش بلنده نزدیکه 2متر میشه وزنشم که 8کیلو بود یعنی نرمالو عالی و دلیل این که هم گوشش درد میکنه دکتر گفت حساسیته ارثی هست و منم میدونم که از خان داییش ارث رسیده آخه اونم حساسیت داره گفت نمی...
11 مرداد 1393

یه روز خوب با نفس

یه پیکنیک دسته جمعی با مامان بزرگو بابا بزرگو زن عموهاوو عمو اسفندیارو بابایی  امیرعلی نفس مامان،خوب میشه گفت کل روزو بیرون از خونه بودیم خوش گذشت اما نفس خسته شده بو آخه عادت نداشت این همه ساعت بیرون باشه دیگه آخر آخراش بی تابی میکرد بعد از گدروندن یه روزه خوب بلاخره شب برگشتیمو یه راست رفتیم اتاقو تا سرمونو گذاشتیم رو بالشت خوبمون برد تازه خوابیده بودیم که یهو ا صدای گریه ی بلند امیرعلی همه بیدار شدیم یه دادو بی دادی کرد که نگو چشماش بسته باذم نمیکرد که ببینه بغل کیه کجاست فقط داد میزد خلاصه بعده چند ساعت بی خوابی نزدیکای صبح موفق شد بخوابوندمش هنوزم نمیدونم علت اون گریه ی بد موقعش چی بود نمیدونم شاید بد خواب شده بود یا ..... خلاصه ...
11 مرداد 1393

چه زود گذشت...........

قند عسل مامان بزرگ تر که میشه عاقل ترم میشه دیگه مثه قبلا زیاد مامانی رو اذیت نمیکنه اما هرروز که میگزره شیرین تر میشه و خودشو بیشتر تو دل بقیه جا میکنه،عسلم تازگیا یاد گرفته غلت بزنه 2تا دستاشم میبره دهنشو میماله به لسه هاش و صدا در میاره از خودش انقدر اداهای با نمک داره که دل همه رو آب میکنه،عکسای قدیمیشو که نگا میکنم یا لباساش که براش هی کوچیک میشن از اونا میفهمم که عسلی مامان چقدر بزرگ شده،خیلی هم شیطون شده ها اصلا آرومو قرار نداره وقتی با کالسکه میریم بیرون بگردیم انقدر تو کاسکه ورجه وورجه میکنه سر میخوره میاد پایین و شروع میکنه به گریه کردن که منو بکشین بالا،دوس داره همش رو پاهاش نگهش داریم تا تاتی تاتی کنه انقدر پا میزنه که من میگم ...
7 مرداد 1393
1